کار روز و روز کار
کار روز و روز کار
گاهی اوقات خیلی از چیزها در عین حاضر بودن غایب..
گاهی اوقات خیلی از حرفها در عین سادگی پر معنا و با مفهوم...
گاهی اوقات هم برخی از اتفاقات دلیل خاصی ندارند...در عین حال که برای خود دلیل محکمی دارند..
دلیل تو برای این همه دیر کردنت چیست؟؟
چند سال شد و نیامدی؟؟ هزارووو اندی شده
چه چشمهایی ,چشم انتظار به راهت خشکیده شده,چه اشکهای تمنای آمدنت را کشید..
چه دستهای شبا هنگام به شوق تو به سوی پروردگار بلند شد تا لحظه ای در خلوت و تاریکی شبانه فقط جمله ای را بگویید
تا بتواند تمنای خود را با جمله ای ساده بیان کند (اللهم عجل لولیک الفرج)
چه لبهایی هر لحظه ذکر تو بر آنها جاری بود
چه دلهای که خشت خشت دیوارشان را با اسم تو بنا گذاشتند...و جز تو کسی در آنها جایی نداشت...
اما...
دیگر نه چشمی هست نه دستی نه...
به قول شاعر من ماندم و گوشه ی دلی تنگ.
روزها را از پس هم میگذرانیم بدون آنکه حتی لحظه ای امید به ظهورت داشته باشیم...روزها دیگر کسل کننده و شب ها که قربانش شوم ...
صدای ساعت روی طاقچه ی اتاقم دیوانه ام کرد
تیک,تاک, تیک ,تاک ,تیک ,تاک تیک...
زندگی یا بازی با ما شده یا بازی زندگی ما شده....
جوانها پیرو پیرها جوان شدند...
کویر سرسبز و دشت وکوهسار خشک و بی آب ...
جهان کوچک و چهار دیواری اتاق من بزرگ...
روزها کوتاه و شبها طولانی و خوف ناک...
آسمان روز ستاره باران و آسمان شب بی ستاره...
آتش سرد و آب سوزان...
دنیا دگرگون شد تا بفهماند که منتظر است تو بیایی...
فکر همه شده
کار روز و روز کار
اللهم عجل لولیک الفرج
به وبلاگZOHOR-MONJI خوش آمدید.